آن خداوند است...
| ادامه مطلب...

از محمّد بن عجلان نقل شده كه گفت:

فقر و فاقه سختى بمن روى آورد و مقروض شدم كه طلبكار فشار مى‏آورد و بشدت درخواست طلب خود ميكرد، و دوستى نداشتم كه چاره امر مرا بنمايد، ناچار تصميم گرفتم بنزد حسن بن زيد كه والى مدينه بود و با او آشنائى داشتم بروم، چون روانه شدم در بين راه برخورد كردم به محمد بن عبد اللَّه بن‏ امام محمّد باقر عليه السّلام بمن فرمود:
شنيده‏ام سخت به فقر وفاقه و قرض مبتلاشده‏اى، به چه كسى اميدوارى كه رفع گرفتاريت نمايد؟
گفتم حسن بن زيد!
فرمود: پس حاجت تو روا نخواهد شد زيرا بايد توجه به آن كسى پيدا كنى و اميد از او داشته باشى كه أقدر الاقدرين و أكرم الاكرمين باشد و آن خداوند است. همانا شنيدم از عموى بزرگوارم حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام كه مي فرمود:

خداى تعالى وحى فرمود بيكى از پيغمبران خود كه:
به عزت و جلالت و عظمت خودم قسم، قطع ميكنم اميد هر اميدوار بغير خودم را و او را لباس خوارى و مذلت ميپوشانم و از عطا و فضل و بخشش و درگاه خودم دور ميكنم،
آيا چشم بغير من دارد بنده من در رفع شدائد؟! و حال آنكه (دفع و رفع) همه شدائد و سختيها در دست (قدرت) من است،
و آيا اميد بغير من دارد و درب خانه غير مرا ميكوبد؟! و حال آنكه كليد همه درب‏ها در كف اختيار منست، همه درب‏ها بسته است بجز درب رحمت من كه هميشه گشوده است از براى هر كه مرا بخواند،
پس كيست كه در بلا اميد بمن داشته باشد و من او را ببلا واگذارم! آيا نمى‏بيند كه من پيش از سؤال كردن عطا ميكنم.

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام صادق,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 18:33
عزت نفس


مفضّل با فشار سخت زندگی روبرو شده بود ،فقر وتنگ دستی ، داشتن قرض و مخارج سنگین زندگی اورا آزار می داد،درمحضر امام صادق (ع)لب به شکایت گشود وبیچارگی های خود را موبه موتشریح کرد "فلان مبلغ قرض دارم،فلان مشکل دارم ،متحیّرم چه کنم و...."خلاصه در آخر کلامش از امام صادق(ع) در خواست دعا کرد . امام (ع)به کنیزش دستور دادند یک کیسه اشرافی که منصور برای وی فرستاده بود بیاورند ،بعد این کیسه را در اختیارمفضّل قرار می دهد،مفضّل رو به امام(ع) خطاب کرده می گوید: "آقا مقصودم آنچه در حضور شما گفتم دعا بود."
حضرت می فرمایند :"بسیار خوب دعا هم می کنم ،امّا این را بدان؛ هرگز سختی های خود را برای مردم تشریح نکن اولین اثرش این است که وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای واز روزگار شکست یافته ای،در نظر ها کوچک می شوی وشخصیّت واحترامت از میان می رود.

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام صادق,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 18:30
خرید نان به نرخ روز
| ادامه مطلب...

امام صادق عليه السلام به معتب مسؤ ول خرج خانه خود فرمود:
- معتب اجناس در حال گران شدن است ما امسال در خانه چه مقدار خوراكى داريم ؟
- معتب : عرض كردم :
- به قدرى كه چندين ماه را كفايت كند گندم ذخيره داريم .
- آنها را به بازار ببر و در اختيار مردم بگذار و بفروش !
- يابن رسول الله ! گندم در مدينه ناياب است ، اگر اينها را بفروشيم ديگر خريدن گندم براى ما ميسر نخواهد شد.
- سخن همين است كه گفتم ، همه گندم ها را در اختيار مردم بگذار و بفروش !
معتب مى گويد:

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام صادق,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 18:28
خدا کیست
| ادامه مطلب...

روزی مردی خدمت امام جعفر صادق علیه السلام رفت و عرض کرد: ای پسر رسول خدا، خدا را برایم ثابت کن.
امام به او فرمود: آیا تا به حال به مسافرت رفته ای؟
مرد عرض کرد: بلی، امام فرمود: سوار کشتی شده ای؟
مرد گفت: بلی
امام فرمود: آیا تا به حال اتفاق افتاده که کشتی شما غرق شود و کشتی دیگری برای نجات شما موجود نباشد و تو نیز شنا بلد نباشی که بتوانی خودت را نجات دهی؟
مرد گفت: بلی.

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام صادق,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 18:25
یک جهان در یک جسم
| ادامه مطلب...

روزى يك نفر نصرانى به محضر مبارك امام جعفرصادق عليه السلام شرفياب شد و پيرامون تشكيلات و خصوصيّات بدن انسان سؤ ال هائى را مطرح كرد؟
امام جعفر صادق عليه السلام در جواب او اظهار داشت :
خداوند متعال بدن انسان را از دوازده قطعه تركيب كرده و آفريده است ، تمام بدن انسان داراى 246 قطعه استخوان ، و 360 رگ مى باشد.
رگ ها جسم انسان را سيراب و تازه نگه مى دارند، استخوان ها جسم را پايدار و ثابت مى دارند، گوشت ها نگه دارنده استخوان ها هستند، و عصب ها پى نگه دارنده گوشت ها مى باشند.
سپس امام عليه السلام افزود:
خداوند دست هاى انسان را با 82 قطعه استخوان آفريده است ، كه در هر دست 41 قطعه استخوان وجود دارد و در كف دست 35 قطعه ، در مچ دو قطعه ، در بازو يك قطعه ؛ و شانه نيز داراى سه قطعه استخوان مى باشد.
و همچنين هر يك از دو پا داراى 43 قطعه استخوان است ، كه 35 قطعه آن در قدم و دو قطعه در مچ و ساق پا؛ و يك قطعه در ران .

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام صادق,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 18:23
گشایش بعد از صبر
| ادامه مطلب...

بانوي بينوايي ، يگانه پسرش به سفر رفته بود ، و سفر او طولاني شد . او سخت نگران شده بود و به حضور امام صادق عليه السلام آمد و گفت : پسرم به مسافرت رفته و سفرش بسيار طول كشيده و هنوز برنگشته و بسيار نگرانم .
امام فرمود : اي خانم صبر كن ، در پرتو آن خود را نگهدار . آن بانو رفت و پس از چند روز انتظار باز پسرش نيامد ، كاسه صبرش لبريز گرديد و به محضر امام آمد و گفت : پسرم نيامده ، سفرش طول كشيد ، چه كنم ؟ امام فرمود : مگر نگفتم صبر و مقاومت كن . گفت : سوگند به خدا صبرم به درجه آخر رسيده و ديگر تاب و توان صبر را ندارم !
فرمود : اكنون به خانه ات برو كه پسرت آمده است . او سراسيمه به سوي خانه اش رفت ، و ديد پسرش از مسافرت بازگشته است ، بسيار خوشحال شد و با خود گفت : مگر بر امام وحي نازل مي شود ، او از كجا فهيد كه پسرم آمده است ؟ ! بروم اين موضوع را از خودش بپرسم .

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام صادق,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 18:21
مفضل بن عمر و کبوتر بازان[تحقیر]
| ادامه مطلب...

روزي نامه اي به امضاي عده اي از بزرگان شيعه به دست امام صادق عليه السلام رسيد كه چند نفر از آنان خود حامل نامه بودند . 
شكايت درباره رفاقت (مفضل بن عمر) وكيل امام صادق عليه السلام در كوفه با عده اي كبوتربازان و به ظاهر بي بند و بار بود . 
امام عليه السلام پس از خواندن نامه ، نامه اي دربسته به وسيله همان چند نفر براي مفضل فرستاد . از حسن اتفاق موقعي نامه رسيد كه امضاء كنندگان در خانه او بودند . 
او نامه را در حضور آنان باز كرد و خواند و سپس به دست آنها داد . آنان از مضمون نامه مطلع شدند كه امام در اين نامه تنها دستور چند قلم معامله به مفضل داده كه انجامش مستلزم رقمي درشت پول نقد مي باشد ، و مفضل بايد آن را تهيه كند؛ و درباره رفاقت مفضل با آنان در نامه امام هيچ اشاره اي نشده بود . 
چون مساءله پول بود ، آنها سر بزير انداخته و گفتند : بايد پيرامون اين پول زياد فكر كنيم و بعد عذرخواهي هم كردند . 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام صادق,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 18:20
وسواس در وضو


يكي از مسلمانان در وضو گرفتن وسواس داشت يعني چندين بار اعضاء وضو را مي شست ، ولي به دلش نمي چسبيد و آن را نادرست مي خواند و تكرار مي كرد .
عبدالله بن سنان مي گويد : به حضور امام صادق عليه السلام رفتم و از آن مسلمان صحبت كردم و گفت : با اين كه او يك مرد عاقل است در وضو گرفتن وسواس دارد .
امام فرمود : اين چه عقلي است كه در او وجود دارد ، و چگونه مرد عاقلي است ، با اين كه از شيطان پيروي مي كند !
گفتم : چگونه از شيطان پيروي مي كند ؟
فرمود : از او بپرس اين وسوسه كه به او دست مي دهد ، و وسواسي كه دارد از چيست ؟ خود او در جواب خواهد گفت : از كار شيطان است



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: امام صادق,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : شنبه 21 شهريور 1394
زمان : 18:15


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.