جانشین بالحق پیامبر
| ادامه مطلب...

در كتاب كشف الغمه از حضرت سيدالشهداء عليه السلام مروي است كه فرمود : چون جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله از دنيا رحلت فرمود ، پدرم اميرالمو منين علي عليه السلام آواز داد و ندا كرد كه هر كس نزد پيغمبر امانتي يا وعده اي يا ديني بوده باشد بيايد از من بگيرد ، پس هر كس كه طلبكار بود يا وعده اي از حضرت رسول صلي الله عليه و آله داشت مي آمد و پدرم دست به زير مصلاي خود برده به قدر طلب و وعده هر شخصي ميداد .
اين خبر به مرو رسيد رفت و به ابوبكر گفت : اگر تو ضامن وعده ها و ديون رسول خدا صلي الله عليه و آله شوي چنانكه علي بن ابيطالب عليه السلام پس از زير سجاده خود مي يابي ، آنچه علي مي يابد . پس ابوبكر نيز ندا در داد و اين خبر را به حضرت علي عليه السلام عرض كردند ، حضرت فرمود : زود باش كه پشيمان مي شود روز ديگر ابوبكر با اصحاب خود نشسته بود كه اعرابي آمد و گفت وصي رسول خدا صلي الله عليه و آله كيست ؟
ابوبكر را نشان دادند اعرابي رو به ابوبكر كرده گفت : حضرت رسول صلي الله عليه و آله باري من هشتاد ناقه سرخ موي و سياه چشم و بلند كوهان وعده كرده است ، اكنون چون تو در جاي آن حضرت نشسته اي از تو مطالبه مي كنم ، ابوبكر رو به عمر كرد و گفت اكنون علاج ادعاي اعرابي را بكن ، عمر گفت : شاهد بخواه كه وعده حضرت رسول صلي الله عليه و آله را اثبات كند ، ابوبكر شاهد خواست اعرابي گفت : آيا لياقت داشت كه شخصي مثل من از شخصي مانند آن بزرگوار شاهد و گواه گرفته باشم ؟ به احتمال آن كه العياذ بالله آن بزرگوار انكار وعده خود خواهد كرد ، پس به من معلوم شد كه تو وصي و جانشين آن حضرت نيستي .

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: جانشین, بالحق, پیامبر,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : جمعه 20 شهريور 1394
زمان : 1:14
خضر نبی
| ادامه مطلب...

در عصر خلافت ابوبكر، حضرت امام علي عليه‏السلام به همراه فرزند بزرگوارش حضرت امام حسن عليه‏السلام و سلمان فارسي، در مسجد الحرام (كنار كعبه) نشسته بودند.
ناگاه، مردي خوش قامت، كه لباس‏هاي زيبا پوشيده بود، نزديك آمد و به حضرت امام علي عليه‏السلام سلام كرده، در محضر آن حضرت نشست و چنين گفت: اي اميرالمومنين! من از شما سه مساله مي پرسم، اگر شما پاسخ آنها را داديد، مي فهمم كه آنها حق شما را غصب كردند و دنيا و آخرت خود را تباه ساخته‏اند (و تو بر حق هستي) وگرنه، آنها و شما در يك سطح و با هم برابر هستيد.
امام علي عليه‏السلام فرمود: آنچه مي خواهي بپرس.
مرد ناشناس گفت:
1. به من خبر بده، وقتي كه انسان مي خوابد، روحش به كجا مي رود؟
2. انسان چگونه چيزي را به ياد مي آورد و چيزي را فراموش مي كند؟
3. افراد چگونه به دايي يا عموي خود شباهت پيدا مي كنند؟
در اين هنگام، امام علي عليه‏السلام به فرزند بزرگوارش، (امام) حسن عليه‏السلام متوجه شد و فرمود: اي ابامحمد! پاسخ (پرسشهاي) اين مرد را بده!
امام حسن مجتبي عليه‏السلام به مرد ناشناس رو كرد و پاسخ (پرسشهاي) او را اين چنين بيان كرد:
1. انسان هنگامي كه مي خوابد، روح او (منظور، مرحله‏اي از روح است، نه روح كامل) به باد مي پيوندد و آن باد به هوا آويخته مي شود، تا هنگامي كه بدن انسان براي بيدار شدن، حركت مي كند.



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: خضر, نبی,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : جمعه 20 شهريور 1394
زمان : 1:12
ترس از خدا
| ادامه مطلب...

چون آن شب هوا مهتابى نبود، تشخيص نمى دادم كيست . آهسته وارد شد. تعادل نداشت و دستش را به ديوار گرفته بود و همين طور جلو مى آمد.
خدايا! چه شده است ؟ اين موقع شب او كيست ؟ آن هم با اين وضع ! شايد خواب وحشتناكى ديده و ترسيده بود.
جلوتر آمد. ديدم مثل بيد مى لرزد و هاى هاى گريه مى كند و گويى قرآن مى خواند!
باز جلوتر آمد. صدايش را شنيدم كه آيات آخر سوره آل عمران را مى خواند:
ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار؛
(خدايا! هستى را بيهوده نيافريدى . تو منزهى ! پس ما را از عذاب آتش ‍ نگهدار!
شناختمش ! عجب ! اين همان شير ميدانهاى نبرد و فرمانده شجاع است ؟ پس آشفتگى امشب او به سبب چيست ؟! مات و مبهوت مانده بودم !
پرسيد: حبه ! بيدارى ؟
- آرى ، ولى اين چه حالى است كه شما داريد؟ چه شده است ؟

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: ترس, از, خدا,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : جمعه 20 شهريور 1394
زمان : 1:11
بگویید:معبودی جز الله نیست
| ادامه مطلب...

ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ (٢) بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ (٣) كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ ص، سوگند به قرآنى كه داراى ذكر است (كه اين كتاب، معجزۀ الهى است) . ولى كافران گرفتار غرور و اختلافند! چه بسيار اقوامى را كه پيش از آنها هلاك كرديم؛ و به هنگام نزول عذاب فرياد مى‌زدند ولى وقت نجات گذشته بود! حديثى است كه مرحوم «كلينى» از امام باقر عليه السلام چنين نقل مى‌كند:

«ابوجهل» و جماعتى از «قريش» نزد «ابوطالب» ، عموى پيامبر صلى الله عليه و آله آمده گفتند: فرزند برادرت، ما را آزار داده، و خدايان ما را نيز ناراحت ساخته است! او را بخوان و به او دستور ده، دست از خدايان ما بردارد، تا ما هم ناسزا به خداى او نگوئيم! «ابوطالب» ، كسى را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله فرستاد، هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وارد خانه شد، و به اطراف اطاق نگاه كرد، ديد كسى جز مشركان در كنار «ابوطالب» نيست، گفت: السَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى: «سلام بر كسانى كه پيرو هدايتند» ! پس از آن نشست، «ابوطالب» سخنان آنها را براى پيامبر صلى الله عليه و آله شرح داد. 

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: بگویید, معبودی, جز, الله, نیست,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : پنج شنبه 19 شهريور 1394
زمان : 23:46
من از جبابره نیستم


روزى يك عرب بيابانى خدمت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله آمد و حاجتى داشت وقتى كه جلو آمد روى حساب آن چيزهايى كه شنيده بود ابهت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله او را گرفت و زبانش به لكنت افتاد!
پيغمبر صلى اللّه عليه و آله ناراحت شدند و سؤ ال كردند:
آيا از ديدن من زبانت به لكنت افتاد؟
سپش پيامبر صلى اللّه عليه و آله او را در بغل گرفتند و بطورى فشردند كه بدنش ، بدن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله را لمس نمايد، آنگاه فرمودند: آسان بگير از چه مى ترسى ؟ من از جبابره نيستم . من پسر آن زنى هستم كه با دست خودش از پستان گوسفند شير مى دوشيد، من مثل برادر شما هستم .

اينجاست كه مى بينيم آن قدرت و نفوذ و توسعه و امكانات يك ذره نتوانسته است در روح پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله تاءثير بگذارد. پيغمبر و على ، مقامشان خيلى بالاتر از اين حرفهاست . بايستى سراغ سلمانها، ابى ذرها، عمارها، اويس قرنى ها و صدها نفر ديگر از اينها برويم و يا قدرى به جلوتر بيائيم سراغ شيخ انصارى برويم

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: من, از, جبابره, نیستم, ,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : پنج شنبه 19 شهريور 1394
زمان : 23:44
مکالمه پیامبر با فردی جوان
| ادامه مطلب...

از اسحاق ابن عمار روايت شده گفت: شنيدم از حضرت صادق (عليه السلام) كه فرمود: حضرت رسول صلى‏الله عليه و آله نماز صبح را در مسجد با مردم به جاى آورد چشمش در مسجد بجوانى افتاد كه رنگش زرد و بدنش لاغر و چشمانش بگودى فرو رفته بود.

حضرت رسول اكرم صلى‏الله عليه و آله به او فرمود: چگونه صبح كردى؟ عرض كرد: با يقين، حضرت تعجب كرد و خوشحال شد از گفتارش و فرمود: براى هر يقينى حقيقتى است پس چيست علامت يقين تو؟ عرض كرد: همين يقين من است كه مرا به فكر آخرت انداخته و محزون كرده و در شب خواب ندارم و در روزهاى گرم تابستان مرا به روزه واداشته و مرا به دنيا و هرچه در او است بى‏رغبت نموده تا اينكه گويا نظر مى‏كنم به عرش خداى خودم در حاليكه برپا شده براى حساب و محشور شدند مخلوقات براى حساب و من هم در ميان آنها هستم مثل آنكه مى‏بينم اهل بهشت را در بهشت به ناز و نعمت مشغول هستند و گويا نظر مى‏كنم به اهل جهنم در حالتى كه در جهنم و در عذاب هستند گويا اينكه مى‏شنوم الان صداى آتش را با گوش خود.

پس رسول گرامى صلى‏الله عليه و آله به اصحابش فرمود: اين بنده‏اى است كه خدا قلبش را با ايمان نورانى كرده بعد از آن فرمودند: ثابت باش بر اين يقينى كه دارى.

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: مکالمه, پیامبر, با, فردی, جوان,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : پنج شنبه 19 شهريور 1394
زمان : 23:41
ماجرای معراج پیامبر[دیدن قصری از یاقوت سرخ]
| ادامه مطلب...

در کتاب امالی شیخ طوسی از امام صادق و ایشان از پدرانشان علیهم السلام نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هنگامي كه (در شب معراج) مرا به آسمان بردند، وارد بهشت شدم و در آن قصري از ياقوت سرخ ديدم كه بر اثر درخشش، از بيرون داخل آن ديده مي شد و در آن بنايي از درّ و زبرجد بود. گفتم: اي جبرئيل! اين قصر براي كيست؟ جبرییل گفت: اين براي كسي است كه سخن نيكو بگويد و روزه دائمي بگيرد و غذا بدهد و در شب در حالی كه مردم خوابند، به مناجات بپردازد.

حضرت علي عليه السلام عرضه داشت: اي پيامبر خدا! در ميان امت شما چه كسي طاقت انجام اين كارها را دارد؟
ايشان فرمودند: اي علي نزدیک بیا؛ و آن حضرت به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نزديك شد. آن حضرت به او فرمود: آيا مي داني نيكو سخن راندن چيست؟ آن حضرت عرض كرد: خداوند و رسولش داناترند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: كسي كه بگويد: سبحان الله، و الحمد لله و لا إله إلا الله،‌ و الله اكبر. سپس فرمودند: آيا مي داني روزه دائمي گرفتن يعني چه؟
آن حضرت عرض كرد: خدا و رسولش داناترند. ايشان فرمودند:‌ هر كس ماه رمضان را روزه بگيرد و يك روز آن را هم نخورد.



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: ماجرای, معراج, پیامبر, [, دیدن, قصری, از, یاقوت, سرخ, ],
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : پنج شنبه 19 شهريور 1394
زمان : 23:37
ابن اللبیه و جمع آوری زکات
| ادامه مطلب...

حضرت رسول اكرم صلى ‏الله عليه و آله مردى به نام ابن اللبيه را از طايفه ازد براى جمع آورى زكات فرستاد و چون آن مرد از ماموريت خود بازگشت مبلغى از اموال را كه همراه آورده بود تسليم پيغمبر اكرم صلى‏الله عليه و آله كرد و مبلغى را براى خود برداشت و گفت: آن قسمت مال شما و اين قسمت هديه‏اى است كه مردم به من اهداء كرده‏اند رسول اكرم صلى‏الله عليه و آله فرمود: چرا در خانه پدر و مادر ننشستى تا ببينى هديه برايت مى‏آورند يا نه بعد به سخن برخاست و در طى بيان موثرى فرمود: چگونه است كه ما مردمان را مامور جمع آورى زكات مى‏سازيم پس مى‏گويند اين قسمت مال شما و اين قسمت هديه است كه بما اهداء شده چرا چنين مامور در خانه پدر و مادرش نمى‏نشيند تا ببينند هديه برايش مى‏برند يا نه‏

روى عن رسول الله صلى‏الله عليه و آله قال: خصله من لزمها اطاعته الدنيا و الاخره و ربح الفوز بالجنه، قيل و ما هى يا رسول الله صلى‏الله عليه و آله؟ قال: التقوى‏

فرمود: هركس داراى يك خصلت باشد و مدام ملازم او باشد دنيا و آخرت از او اطاعت مى‏كند، گفته: شد كدام آن خصلت؟ فرمودند: تقوى است.

يعنى: اگر كسى داراى زهد باشد همه چيز در اختيار او است اما اگر تقوى نباشد زندگى كردن براى انسان مشكل مى‏شود.

 



:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسب‌ها: ابن, اللبیه, و, جمع, آوری, زکات,
نویسنده : محسن امامی
تاریخ : پنج شنبه 19 شهريور 1394
زمان : 23:33


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.